فرار از سنت - VIP به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت یکم
زمان ارسال : ۱۲۵۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 12 دقیقه
مقدمه:
اسیر شدهام من به چشمان سیاهت
به برق آن نگاه آشنای پر تمنایت
قلبم میان سینه میکوبد
وقتی میبینم آن رخسار زیبایت
سکوتی سهمگین در فضای عمارت حاکم بود، صدای عوعوی سگها و زوزهی شغالها به گوش میرسید. نور مهتاب از پنجرهی اتاق به داخل سرک کشیده و انگ
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
عالی
00خوب بود
۸ ماه پیشفرح
00بینظیره
۸ ماه پیشحسین
00خیلی رمان خوبیه
۹ ماه پیشsami
۱۴ ساله 00پارت هاش کوتاه
۹ ماه پیشعلیرضا
00عالیه
۹ ماه پیشسما
00خوب
۱۰ ماه پیشفاطی
00عالی بود
۱۱ ماه پیششیدا
00عالی
۱۲ ماه پیشNegin
00عالی
۱ سال پیشالسا
00عالی
۱ سال پیشلاالرل
00رللز
۱ سال پیشفاطمه
00خوبه
۱ سال پیشهانیه
00خوب
۱ سال پیشالل
00عالی
۱ سال پیش
دختر تابستون
00عالی