اولین مرگ به قلم مبینا حاج سعید
پارت بیست و دوم
زمان ارسال : ۱۲۹۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
پوفی کشیدم و در حالی که شالم رو مرتب میکردم، از ماشین پیاده شدم. به کاپوت ماشین تکیه دادم و چشمهام رو بستم. باد خنکی میوزید و حالم رو سر جاش میآورد. نفس عمیقی کشیدم و چشمهام رو باز کردم. به جاده خیره شدم. انتهاش معلوم نبود. بچه که بودم همیشه می ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
...
30میبینم که کیمیا به ویژگی های کارن دقیق شده! اسماشونم ک به هم میاد خب پس ی عروسی افتادیممم..💔😂😂😍😐