مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت سیزده :
خیلی کم سرم رو طرفش خم کردم و مثل خودش زمزمه وار گفتم: نه به ارواح خاک پدرم؛ من نیاز رو فراموش کردم!
قیافهاش رو چندش وار جمع کرد و با حرص لب زد: از اون نیش تا بناگوش در رفتهات معلوم بود؛ لازم نیست بگی!
بیحرف و مظلوم فقط نگاهش کردم که ر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
حدیث
00ه