پارت دوازده :



#میثم

صورتم رو با انزجار جمع کردم و همون‌طور که بی‌اشک هق هق می‌کردم، صورتم رو عقب کشیدم و داد زدم: ولم کن؛ نمی‌خوام! هامین تو رو خدا به دادم برس!


با التماس نگاهم رو سمتش برگردوندم که متعجب سرش رو از توی گوشی‌اش درآور ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.