سنسار (سَنسار) به قلم آمنه آبدار
پارت بیست و سوم :
نفس عمیقی کشیدم و با صدایی لرزان جواب دادم: همه چی خیلی سریع اتفاق افتاد، خیلی وقت نیست از بیمارستان برگشتم.
- بمیرم برات، من فردا زود میام. فقط پری...
دستی به پشت گردنم کشیدم و کمی به آن ورزش دادم.
- خدانکنه، جانم؟
با تردید گفت: این جن زدگی اینا نیستا! به نظر من...
پارتگذاری رمان به اتمام رسیده و برای چاپ ارسال شده. به همین علت دیگر امکان مطالعه رمان را ندارید.
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۴۹۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
آیسل
۱۹ ساله 20منکه دارم یوونه میشم بجای دختر اشک من دراومد بخدا
۴ سال پیشسحر
۱۷ ساله 42شاید تو کمایی چیزیه😐
۴ سال پیشزهرا
۱۴ ساله 30اوه بشه زودتر پارت بزارید رمانش عالیه
۴ سال پیشAida
1211این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
Setayesh
30من تا نصف نظرت و موافقم ولی آخرش که از دنیای امیر آومده و باهاش دشمنه، به نظرم اشتباهست
۴ سال پیشAida
10شاید خب این نظر منه باید ببینم چی میشه
۴ سال پیشHesel
130من نظرم اینه شاید داره زندگی قبلیش رو به یاد میاره که با حبسش در طابوت که در اول رمان در خواب دید پایان یافت
۴ سال پیش?بهار
۱۴ ساله 10اوووف راست میگی هااا، به احتمال زیاد اینجوریه ، منم با نظرت موافقم 👍👍🤔
۴ سال پیشSahar
۱۵ ساله 80آقامن گیج شدم🤔بدجورم کنجکاوم بقیشو بخونم توروخدا زود تر پارت بزارین وحس می کنم این مغزش مال یکی دیگه اس خب تخیلی دیگه😂😂😂😂
۴ سال پیشتانی
66ب نظر من داره خاطرات مادرش رو میبینه یعنی از نگاه مادرش خاطراتو میبینه و اون تصویری ک دید تصویر مادرش بوده باشه
۴ سال پیشدنتر جنگل
۱۸ ساله 190خیلی مشتاقم ادامش رو بدونم فکرم دیگه قد نمیده بخدا، از بس بهش فکر کردم.. خانم آبدار تو رو خدا زود تر پارت بزار، ما همه از نسل کم تحمل هستیم.. 😂
۴ سال پیشبلای زمین
50نظر ندارم دو تا احتمال.. جن زده... یا خاطرات گذشتش😐🤕
۴ سال پیشآرزو
110وااااااای آمنه من دیگه تحمل ندارم 😂😭
۴ سال پیش
دختر الماس
۱۵ ساله 10وای خدا چقد خفن و جذابع این رمان 😍وویییی یه حس زوق و خوشحالی نسبت به این رمان دارم نمیدونم تا اخرش میتونم دووم بیارم و از زوق نمیرم یا نه 😅 نمیدونم چرا انقد زوق کردم 🙁😅