اولین مرگ به قلم مبینا حاج سعید
پارت سیزده :
«کیانا شهریار»
سرم رو به سمت آسمون گرفتم. باد شبونه میوزید و موهام رو تکون میداد. اومده بودم رو پشت بوم و میخواستم با خودم خلوت کنم. فکر کنم... به تصمیمی که دارم میگیرم. این راه، یه راه بیبرگشته. نباید پشیمون بشم؛ اگر هم شدم نباید پا پس ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آرزو
41میشه یکم بیشتر داستان رو باز کنید آدم گیج میشه نمیفهمه چی به چیه ماشالا همه هم که پلیسن