اولین مرگ به قلم مبینا حاج سعید
پارت دوازده
زمان ارسال : ۱۳۰۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
آب دهنم رو قورت دادم و با بغض کنترل شدهای گفتم:
- همون شبی که من و اون رفته بودیم تا ببینیم مدارک اونجا هستن یا نه، لو رفتیم. اون دیوونهی همیشه بیخیال برای اولین بار جدی شده بود. ترسیده بود. داد میزد فرار کنم. نباید میرفتم اما در عین حال با ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
پاییز
۱۵ ساله 20وای خدا این پارسا چقد باحالِ ینی کیفور شدم وفتی از سردرگمی اینکه پارسا کیه در اومدم😜 چون اولش گنگ بود میخاستم ولش کنم دیگه نخونم اما وقتی از گنگی و مبهمی دراومدم فهمیدم خعلی رمان باحالیه دستت مرسی💙