پارت دوم

زمان ارسال : ۱۰۸۲ روز پیش

نیهان کناری ایستاده و با لبخند ملیحی به عروس و داماد چشم دوخته بود که ستاره گفت:

- خیلی خوشحالم که عمو حامد بالاخره سر و سامون گرفت، همیشه نگرانش بودم!

نیهان چشم از روبرو برداشت و رو به ستاره لب باز کرد:

- چرا نگران؟! 

ستاره ز ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید