پارت ده :



اخم کمرنگی بین ابروهام نشوندم و همون‌طور که سماور رو بالا می‌زدم تا جوش بیاد، قوری قدیمی‌ام رو برداشتم و با نیم نگاهی به داخلش، دوباره از آشپزخونه خارج شدم و درحالی که به سمت در می‌رفتم گفتم: شرمنده ها! ما آبمون رو قطع کردند، بعد مجبورم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.