اولین مرگ به قلم مبینا حاج سعید
پارت هفتم
زمان ارسال : ۱۳۰۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
به سمت چپ نور انداختم و قدمهام رو تندتر کردم. صدای سیاوش رو توی همون گوشی که همیشه توی گوشم بود، شنیدم.
- کجایی پس؟!
آروم و پر حرص گفتم:
- نمیدونم چرا سرهنگ من رو میفرسته دنبال این کارها. تموم شد بابا، تموم شد!
نفس کلافها ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رکسانا
00من که فک نمیکنم سرگرده کیانا باشه🤷 ♀️🤷 ♀️🤷 ♀️