اولین مرگ به قلم مبینا حاج سعید
پارت چهارم
زمان ارسال : ۱۳۰۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
چهرهی یکی از اعضای گروه جلومون نمایان شد. با دیدن من، سیاوش و رایان، هنگ کرده بهمون نگاه کرد.
با تته پته گفت:
- ب... بفرمایید؟ ش... شما؟
با پوزخند بهش زل زدم و چیزی نگفتم.
رایان هلش داد و وارد شد. گفت:
- واسه جوجه ترسو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رحیمی
00عالی