مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت هشتاد و چهارم
زمان ارسال : ۱۰۸۹ روز پیش
هنگ کرده فقط نگاهش کردم که چشمهاش رو باز کرد و با نیم نگاهی بهم با همون لحن گفت: تمومش کن نیاز! سعی نکن وانمود کنی که دوستم داری.
سرم رو به چپ و راست تکون دادم و همونطور که آب دهنم رو سخت قورت میدادم گفتم: این طوری نیست میث...
میون حر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سعید
۱۷ ساله 00رمان قشنگی بود و خستگی امتحانات رو از تنم در آورد ایشالا بعد از اینکه بقیه امتحاناتم تموم شد فصل دوم رو شرع میکنم