پارت هشتاد و هفتم

زمان ارسال : ۱۲۳۸ روز پیش

کیوان روی مبل لمیده بود و پاهایش را دراز کرده و لبه‌ی میز تکیه داده بود، دست‌ها را پشت سر قلاب کرده و نگاهش به صفحه‌ی تلوزیون خیره بود، بی‌آنکه حواسش به برنامه‌ی تلوزیون باشد! صدای زنگ آیفون به گوش رسید و بی‌حوصله پا از روی پا برداشت و تکیه‌شان را از میز گرفت؛ از جا برخاست و
1393
278,005 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آرام

    30

    واووو

    ۳ سال پیش
  • SARA

    80

    سلام، وای خانم محمدی رمانتون عالیه عالی😊اگر بگن کدوم یکی از رمانای آنلاین رو انتخاب میکنی برای خوندن من حتما رمان شما رو انخاب می کنم😄خودمم دارم رمان مینویسم امیدوارم ی روز مثل شما نویسنده عالی بشم

    ۳ سال پیش
  • .

    70

    عجب

    ۳ سال پیش
  • الهه

    100

    داره جالب میشه 😍

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید