طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هشتاد و هفتم
زمان ارسال : ۱۲۳۸ روز پیش
کیوان روی مبل لمیده بود و پاهایش را دراز کرده و لبهی میز تکیه داده بود، دستها را پشت سر قلاب کرده و نگاهش به صفحهی تلوزیون خیره بود، بیآنکه حواسش به برنامهی تلوزیون باشد! صدای زنگ آیفون به گوش رسید و بیحوصله پا از روی پا برداشت و تکیهشان را از میز گرفت؛ از جا برخاست و
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آرام
30واووو