طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هشتاد و ششم
زمان ارسال : ۱۲۳۹ روز پیش
کیوان با قدمهای بلند و پی در پی، مدام میان اتاق قدم میزد و شمارهی مهدخت را میگرفت، اما هربار بیپاسخ میماند. تمام تماسها و پیامکهایش بیجواب مانده بود و کیوان کلافه و عصبی بود. گوشی میان دستش لرزید و با دیدن اسم مهدخت، دستپاچه پیامک را باز کرد.
- منو ببخش کیوان که
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطیما
01وای داره جالب میشه،احتمالا قضیه عقد مهدخت با بهزاد الکی بوده ومهدخت و کیوان محرم نیستند و عاقبت هم ازدواج میکنن
۳ سال پیشسوری
161این رمان رو بیشتر از رمان های آنلاین دیگه دوس دارم ❤️🖇️😐
۳ سال پیشتوت
30به به😍😍😁
۳ سال پیشصبا
110چرا عسل انقدر تو حاشیه اس؟!! خب اگه اینطور بود چرا تو خلاصه ی داستان از عسل اسم بردید؟
۳ سال پیش^_^
90یعنی مهدخت کجا رفته ؟؟🤔🤔
۳ سال پیشآرام
80واییی فهمید کیوان چه هیجانی
۳ سال پیش
سارا
۲۰ ساله 10چه***تو خری شد🙃