زیرگذر سرمستی به قلم مهشاد لسانی
پارت پنجاه و دوم :
پایمان که به خانه رسید،مادر چادرش را از سر کند و انداخت روی بند و رفت توی خانه.پدر گفت:گل بانو؟امشب چته؟چرا اینطوری می کنی؟
مادر جواب نداد.ارنگ نشست لب پاشویه و جوراب و کفشهایش را کند و پایش را گذاشت توی حوض.دکمه های پیراهنش را باز کرد.زیر نور مهتابی پشت گردن تیغ انداخته اش معلوم بود.آرنگ هم با ژیلت تنش را میزد؟تارخ چطور؟تارخ هم موهای دستش را میزد؟تارخ کم موتر از توحید بود! بعد از این
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۹۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

مهشاد لسانی | نویسنده رمان
عزیزم عهد رضاخان نیست که! دهه هشتاد تهرانه
۳ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
مرضیه جون هستی شما؟کجایی عزیزم؟ازت خبری نیست!
۳ ماه پیشMrzh
0سلام عزیزم خوبی؟ ممنون بابت پیگیری مهشاد جون سفرم آنتن ندارم تا الان وصل نشدم
۳ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
خوش بگذره
۳ ماه پیشزهرا
0یعنی تارخو بردن نکنه تو اون درگیریهای خیابونی و ضد دولتی بوده
۳ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
معلوم نیست
۳ ماه پیششیوا
0چقدر تعلیق داره تارخ چی شد پس من که حدس نمی تونم بزنن سخته آخه چشم بسته کجا ببرن داستان پیچیده ست
۳ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
تازه عاشقانه تر و پیچیده ترم می شه! خبر نداری!!!
۳ ماه پیشفاطی
1دست سرنوشت چیز دیگری رقم زده..همیشه دنیا اونجوری که میخوای پیش نمیره
۳ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
دقیقاا
۳ ماه پیشترنم
1بیش از حد کنجکاوم این زن ممد مکانیکی هم دردسرده اونم تارخ بود بردنش ولی نمیدونم برا چی و کی
۳ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
معلوم میشه به زودی عزیزم.صبر داشته باشششش! باز می سه گره ها...
۳ ماه پیشاکرم بانو
0نکنه از طرف ممد مکانیک بودن؟تارخو بردن؟
۳ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
ممد مکانیک آنقدر قدرت داره یعنی؟
۳ ماه پیش
لطفا صبر کنید...
Mrzh
1فک کنم تارخ رو چون سرباز بوده بزور اومدن بردن اجباری