پارت هفتاد و پنجم

زمان ارسال : ۱۲۴۹ روز پیش

صدای غرش ابرها و تازیانه‌ی باران بر تن شهر به گوش می‌رسید، دانه‌های درشت
باران، تند و بی‌محابا به شیشه ی پنجره می‌خورد و سکوت حاکم بر فضای دفتر را می‌شکست.
مهدخت دستش را ستون سر کرده و اخم‌آلود خودکار را در دست دیگرش به بازی گرفته و
فکرش پیش نسیم بود؛ از وقتی مشک
1393
277,934 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فریبا

    ۲۶ ساله 40

    عالیه از هر رمانی که خوند بهتر

    ۳ سال پیش
  • ....درحال مرگ

    50

    رمان خوبی و جذابی هستش برعکس رمان های که تا حالا خوندم هستش تو این رمان میتونی بخشی از مشکلات و گرفتاری های که ما الان تو زندگیمون داریم بخونم واقعا عالیه😍😍😍❤❤🤩🤩🤩

    ۳ سال پیش
  • 60

    منم این رمان رو خیلی دوست دارم❤️🙏 واقعیت ها و مشکلات سخت و آسان و خوشبختی های گاه و بی گاه رو توصیف میکنه 🙂🌷 و پارت هاشم بیشتر از بقیه رمان های دیگه هس 😆🙌🙋

    ۳ سال پیش
  • صبا

    40

    چقدراین پارت غمگین بود بازم رمانش عالیه

    ۳ سال پیش
  • Sahar

    ۱۶ ساله 00

    😑😑😑😑

    ۳ سال پیش
  • نمیگم

    30

    فقط میتونم بگم شتتتتت

    ۳ سال پیش
  • لیلی

    ۱۷ ساله 150

    این رمان و بیشتر از بقیه رمان های آنلاین دوست دارم چون درباره مشکلات و واقعیت ها هست چیزای که خودمومم بعضی از مواقع تجربه کردم

    ۳ سال پیش
  • ثمین

    80

    خیلی سخته وضعیت خانواده نسیم 😪😪قسمت هیچکس نشه😭منک میگم سپهر ادم خوبی شاید بشه ولی کاش بره محسن بگیرتش....چرا نسیم اینجور کرد😐خب برع سرکار مگ چیزی ازش کم میشه مجبورع مگ نمیبینه وضعیت خانوادش چطوره

    ۳ سال پیش
  • الناز

    80

    نسیم خیلی گناه داره دلم واسش میسوزه🥺

    ۳ سال پیش
  • Roya

    ۱۴ ساله 130

    بیچاره نسیم چقد بدبخته امیدوارم همه چی به زودی خوب شه ممنون از نویسنده

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید