طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هفتاد و ششم
زمان ارسال : ۱۲۴۸ روز پیش
کیوان مقابل آینه ایستاده و کراواتش را میبست که عسل در چارچوب درب اتاق ایستاد و لب زد:« من آمادهام داداش.»
کیوان پشت سرش را نگاهی انداخت و با دیدن عسل در آن لباس بلند و نباتی رنگ لبخند زد و گفت:« چه خوشگل شدی! خیلی بهت میاد، منم الان کارم تموم میشه.»
و باز سمت آینه چرخید و
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطیما
40کیوان عاشق مهدخت میشه واز اونجایی که نمیتونن ازدواج کنن راز مهدخت و بهزاد برملا میشه،وای خدا به داد برسه
۳ سال پیش⚘
90فکر کنم مهدخت و کیوان عاشق هم میشن بعد کیوان میفهمه قبلا زن باباش بوده بعد جدا شن، بعدا باهاش ازدواج کنه 🙄😕😕
۳ سال پیشSahar
۱۶ ساله 36چه خوب میشه اگه کیوان و پریدخت عاشق هم بشن😍😍😍😍
۳ سال پیش....
70وای من تا فردا از فضولی دق میکنم😥😥😥 خیلی رمان خوب وباحالیه ❤❤❤❤
۳ سال پیشفریبا
۲۶ ساله 50عالی بود بیچاره پرهام
۳ سال پیشثمین
60مثل همیشه عالی
۳ سال پیشدنیا
۱۳ ساله 110اخی پرهام گناه داشت دلم براش سوخت ..... کیوان حرف خوبی زد درباره ترگل و اونجایی که نسبم موچ نوید و مهدیس رو گرفت من کلی خندیدم 😂🤣🤣😂
۳ سال پیش
آرام
20وای اره. باحال میشه باهم ازدواج کنن