طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هفتاد و پنجم
زمان ارسال : ۱۲۴۹ روز پیش
صدای غرش ابرها و تازیانهی باران بر تن شهر به گوش میرسید، دانههای درشت
باران، تند و بیمحابا به شیشه ی پنجره میخورد و سکوت حاکم بر فضای دفتر را میشکست.
مهدخت دستش را ستون سر کرده و اخمآلود خودکار را در دست دیگرش به بازی گرفته و
فکرش پیش نسیم بود؛ از وقتی مشک
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
....درحال مرگ
50رمان خوبی و جذابی هستش برعکس رمان های که تا حالا خوندم هستش تو این رمان میتونی بخشی از مشکلات و گرفتاری های که ما الان تو زندگیمون داریم بخونم واقعا عالیه😍😍😍❤❤🤩🤩🤩
۳ سال پیش⚘
60منم این رمان رو خیلی دوست دارم❤️🙏 واقعیت ها و مشکلات سخت و آسان و خوشبختی های گاه و بی گاه رو توصیف میکنه 🙂🌷 و پارت هاشم بیشتر از بقیه رمان های دیگه هس 😆🙌🙋
۳ سال پیشصبا
40چقدراین پارت غمگین بود بازم رمانش عالیه
۳ سال پیشSahar
۱۶ ساله 00😑😑😑😑
۳ سال پیشنمیگم
30فقط میتونم بگم شتتتتت
۳ سال پیشلیلی
۱۷ ساله 150این رمان و بیشتر از بقیه رمان های آنلاین دوست دارم چون درباره مشکلات و واقعیت ها هست چیزای که خودمومم بعضی از مواقع تجربه کردم
۳ سال پیشثمین
80خیلی سخته وضعیت خانواده نسیم 😪😪قسمت هیچکس نشه😭منک میگم سپهر ادم خوبی شاید بشه ولی کاش بره محسن بگیرتش....چرا نسیم اینجور کرد😐خب برع سرکار مگ چیزی ازش کم میشه مجبورع مگ نمیبینه وضعیت خانوادش چطوره
۳ سال پیشالناز
80نسیم خیلی گناه داره دلم واسش میسوزه🥺
۳ سال پیشRoya
۱۴ ساله 130بیچاره نسیم چقد بدبخته امیدوارم همه چی به زودی خوب شه ممنون از نویسنده
۳ سال پیش
فریبا
۲۶ ساله 40عالیه از هر رمانی که خوند بهتر