طبقه ی زیرین(به همراه جلد دوم) به قلم آزاده دریکوندی
پارت بیست و چهارم
زمان ارسال : ۲۱۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
قورباغهها به وحشت افتادند و سعی کردند هرچه زودتر از جلوی چشم این ملکه دور شوند. وقتی که فهمیدند بخت با آنها یار بوده است و چارلی کوئین پیش از آنکه به سه دقیقه بکشد خود را به تالار ملکه رسانده است به خود جرئت دادند و از مخفیگاهشان خارج شدند.
ملکه با دیدن آقای کوئین عصایش را به زمین زد و فریاد زد:
- اگه یه بار دیگه دیر کنی با خرگوشهای من طرفی!
آقای کوئین که هنوز به خرگوشها حساس
اطلاعیه ها :
دوستان عزیزم سلام💚
ممنونم به خاطر وقتی که برای این نوشته گذاشتید
طبقهی زیرین یک داستان کوتاه و پر از رمز و رازه که هر خوانندهای میتونه برداشتهای متفاوتی از قصه داشته باشه.
پایان رمان احتمالا کمی شما رو شوکه کنه و انتظارش رو نداشته باشید؛ اما مطمئن باشید این بهترین پایان برای طبقهی زیرین بود و امیدوارم باهام موافق باشید.
یکی از فکت های رمان:
ملکهی خونخوار (ایزابلا) در اصل همون ویکتوریا، عشق قدیمی آقای کوئین بود منتها به خاطر دریای فراموشی هیچکدوم هرگز همدیگه رو به یاد نداشتن و ما این موضوع رو از گردنبند ملکه متوجه میشیم.
باقی فکتهای رمان به عهدهی برداشت خودتونه💚
امیدوارم ازش لذت برده باشید و نظرتون رو بهم بگید.
موفق باشید
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قربونت😍💚 همچنین برای شما عزیزم🥰✨
۷ ماه پیشایلما
00واقعا دلم گرفت کوئین اونجوری شده شبیه اسکلت😢
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نه نشده که😍
۷ ماه پیشآمینا
00همه ولادیمیر ها رو جمع کنه شاید بتونه کاری کنه😅
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
حتی پوتین رو😂
۷ ماه پیش
ایلما
00سال نو مبارک سالی باشه پراز خیر وبرکت خوش خبری😍😘