کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت چهل و ششم
زمان ارسال : ۲۵۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
قشنگ حس میکردم که همه زل زدن به من. رسماً تبدیل شده بودم به یه جوک!
_بابام نگفت چرا دعاها جواب نداده؟!
_نه،چون جواب داده!
_یعنی چی؟!
دستمو از رو پیشونیم برداشتم و صاف نشستم.
سیاوش گفت:
_مگه نشنیدین؟ گفتم پشت پنجره و روی سقف! دست کم دیگه نمیتونن بیان داخل خونه!
_عجب! دم محسن گرم!
نذاشتم خوشحالی پیام خیلی طولانی بشه و بلافاصله گفتم:
_ولی بعید میدونم جواب داده
نیلا رز
20در یک کلام قلمت محشره دختر،محشر،کسی مثل خودت ندیدم که این ژانر به خوبی بتونه پرورش بده و بنویسه🤌🏻با اینکه هنوز خیلی از رمان نگذشته ولی واقعا محشره،ببخشید که نظر نمی ذارم واقعا نمیرسم بیام رمانوبخونم