گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت پنجاه و پنجم
زمان ارسال : ۱۹۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
نگاهم به تاته بود که جلوتر از همه قدم برمیداشت و بقیه پیاش میرفتند. تصویر چشمهای نمناک سیروان زنده شده بود و روی مغزم جولان میداد و پشت سرش همهی آتش مزاجیهایم ردیف شدند تا کامم را تلخ کنند. دلم میخواست یک گوشه پشت به دنیا مینشستم و یک دل سیر گریه میکردم، یک جایی که خودم تنها آدم روی زمینش باشم. تابش نور خورشیدی که مستقیم به چشمهایم میخورد و گریهی نوزاد نرمی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.