گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت پنجاه و پنجم :
نگاهم به تاته بود که جلوتر از همه قدم برمیداشت و بقیه پیاش میرفتند. تصویر چشمهای نمناک سیروان زنده شده بود و روی مغزم جولان میداد و پشت سرش همهی آتش مزاجیهایم ردیف شدند تا کامم را تلخ کنند. دلم میخواست یک گوشه پشت به دنیا مینشستم و یک دل سیر گریه میکردم، یک جایی که خودم تنها آدم روی زمینش باشم. تابش نور خورشیدی که مستقیم به چشمهایم میخورد و گریهی نوزاد نرمی
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۸۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.