پارت پنجاه و چهارم :



یک دستش به بازوی من بود و با دست دیگر گوشه‌ی چاره‌که‌ام را گرفت. قطره‌ی اشکی از قاب مشکی چشمانش سُر خورد و روی شقیقه‌اش جا خوش کرد.
- کناچه‌کیم، می‌‌دونم الان وقتش نیست، ولی خواستم یه بار دیگه قبل رفتن حرف کُرم رو بزنم. می‌دونی که چقدر براش عزیزی؟!
حرف تکراری هه‌‌راله خانم آشوب درونم را بیشتر کرد. میان آشفتگی مغزم دنبال جوابی بودم که آن دم رفتن، کمتر برنجد.
- مَتی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۹۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.