گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت پنجاه و دوم :
دستهای از موهایی که اطراف گردنم پخش شده بود را کنار زدم. تیغ آفتاب بُرندهتر از هر روزی، چشمها و تن خستهمان را نشانه رفته بود. آفتابی که سوز پاییز هانیگرمله هم، حریفش نبود. زخم پایم به کنارهی کفش ساییده میشد انگار کسی که وزنهی سنگینی را با خود میکشد، درجا میزد. تکه گوشتی که از قوزک خشک و استخوانیام جدا شده بود را اگر دکتر می دید چند بخیه خرجش میکرد ولی در آن ش
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۹۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.