پارت پنجاه :


مردها جلو می‌رفتند و زن‌ها با قامت‌های خم شده زیر کوله‌بار سرنوشت، همراهی‌شان می‌کردند. با هر قدمی که از خانه‌ فاصله می‌گرفتم، سرم به عقب می‌چرخید و جانی که از جسمم رفته رفته جدا می‌شد را می‌دیدم. پایین سراشیبی امام‌زاده، ئه‌دا ایستاد و کوله‌اش را زمین گذاشت. می‌خواست از گردنبندی که سال‌ها آن را نذر این و آن کرده بود بگذرد. دستش را کنار سه‌ره‌پوشش برد و گردنبند را بیرون آ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.