پارت چهل و نهم :

فصل_چهار


جدال وطن


اذن رفتن را که از حزبی‌ها گرفتن، تاته با چوبدار عراقی صحبت کرد و همه‌ی گوسفندهای خودمان و دیگر همسایه‌ها را یک‌جا فروخت. قبل از این‌که چوبدار بیاید، بزغاله‌ی کوچکی که همین اواخر به دنیا آمده بود را بغل گرفتم، چشم‌هایم را بستم و صورتم را به گوش‌هایش کشیدم. دستم روی مو‌های نرم و کوتاهش حرکت می‌‌کرد و بزغاله که انگار بوی جدایی را شنیده باش

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.