گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت چهل و هشتم :
- زیر درخت نشسته بودم تو با یه سبد گلابی سبز اومدی. گونههات گل انداخته بود. دویدم سبد رو گرفتم تا خونهتون آوردم. یه گلابی برداشتی و گفتی برای تو. لبخند زدی، میتونستم واسه لبخندت بمیرم.
سرم را پایین انداختم پرسیدم:
_بعدش چی شد؟
_عاشقتر از همیشه از خواب پریدم!
- تشویش رفتن پریشونت کرده...
نگاهش را به شاخهی درخت گرفت و نفس عمیقی کشید، شاید میخواست اشک
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۰۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.