پارت چهل و هشتم :




- زیر درخت نشسته بودم تو با یه سبد گلابی سبز اومدی. گونه‌هات گل انداخته بود. دویدم سبد رو گرفتم تا خونه‌تون آوردم. یه گلابی برداشتی و گفتی برای تو. لبخند زدی، می‌تونستم واسه لبخندت بمیرم.
سر‌م را پایین انداختم پرسیدم:
_بعدش چی شد؟
_عاشق‌تر از همیشه از خواب پریدم!
- تشویش رفتن پریشونت کرده...
نگاهش را به شاخه‌ی درخت گرفت و نفس عمیقی کشید، شاید می‌خواست اشک

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.