پارت صد و یازده

زمان ارسال : ۱۸۹ روز پیش

بهار با حسرت نگاهی گذرا به ماگ انداخت و سوی عمارت قدم برداشت.

وارد آشپزخانه شد تا مابقی وسایل‌ را ببرد.برای سفر پیش رو حسابی هیجان زده بود!هر چند نمی‌دانست برادرش و امیرسام قرار است در این سفر چطور با یکدیگر کنار بیایند.همان اول صبح سر آنکه با ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید