بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت هشتاد و سوم
زمان ارسال : ۹۳ روز پیش
کوچ کردن به خانهی پدریاش باعث شد با اغلب دوستان دورهی دبیرستانش تلفنی احوالپرسی کند. شمارهی تمام آنها توی دفتر تلفن قدیمیشان بود که نگذاشت مادرش ببرد. یک گروه ۱۲ نفره توی تیم والیبال بودند، که با دبیرستانهای زیادی مسابقه دادند. در دورهای تا مرز استانی هم رفتند. انوشه از بازیکنان اصلی و مرکزی پشت بود که اغلب با اسپکهای قویاش از ناحیهی سرویس، تیم مقابل ر
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.