پارت هشتاد و یکم

زمان ارسال : ۹۷ روز پیش






-زنگ می‌زنم به طاها می‌گم کلیدساز ورداره بیاد.
-وای شیدا اون سرکاره. تا برسه طول می‌کشه.
در حال پایین رفتن از پله‌ها پایش دوباره تیر کشید. اما بلند گفت:
- بابا مصیبت زنگ می‌زنم به مامان‌اینا. شاید کلید تو خونه باشه می‌رم میارم. تو خفه شو‌ اون بچه وحشت نکنه بیشتر. یکی می‌خواد تو رو ساکت کنه.
زهرا سعی کرد به خودش مسلط باشد و حرف گوش کند. صدای گریه‌اش ر

92
23,187 تعداد بازدید
109 تعداد نظر
122 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نسترن

    00

    برا منم همچین اتفاقی افتاده دخترم پشت در موندولی زنگ زدم آتش نشانی درو اومد باز کرد

    ۳ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    انشالله که همیشه سلامت باشه

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید