بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت هفتاد و پنجم
زمان ارسال : ۱۱۰ روز پیش
مقابل روشویی ایستادم و آب رو باز کردم. اینقدر مشت مشت آب توی صورتم پاشیدم که نفسم بند اومد. احساس کردم زیر آب رفتم و دارم خفه میشم.
اسم آب باعث شد چهرهی تو مثل قرص ماه وسط آسمون بالا بیاد. با اینکه چشمات هنوز سرخ بود ازم، اما دلم سفت شد. فکرمو که جمع کردم، سرمو زیر شیر گرفتم و از دستشویی اومدم بیرون. تا چشم علیرضا بهم افتاد نگران خیسی سر و صورتم شد. سعی کردم عادی رفت
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.