بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت هفتاد و یکم
زمان ارسال : ۱۲۰ روز پیش
به هوای رفتن به سرویس بهداشتی از کنار امیرطاها بلند شد تا رادمهر را خِفت کند. اما مگر امیرطاها میگذاشت در آن مجلس شلوغ و با وجود رادمهر تنها بماند. دست که دور کمرش انداخت و راه افتاد، پوفی کرد توی دلش. اندکی از هوایش به صورت امیرطاها خورد:
-دستشویی بهانه بود. نه؟
نگاهی از کنار چشم به امیرطاها انداخت:
-نه که مِلک بابامه، میخواستم توش شیرجه برم.
-تو بیا رو ق
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.