پارت شصت و هفتم

زمان ارسال : ۱۲۹ روز پیش





"زود برمی‌گردم" ی کنار گوشش گفت و با دست کشیدن روی پای او، همراه رها شد. در حال نزدیک شدن به جایگاه، نگاهش روی موزیسین‌های جوانی که رها جمع کرده بود، چرخید. همگی هم‌سن و سال رها بودند و اکثرا گیتاری توی آغوششان بود. یک‌نفر هم پشت پیانو نشسته بود. پسر جوانی شاید کوچکتر از رها با ویلون میان گیتاریست‌ها ایستاده بود. با حرف‌های رها فهمید روی چه موزیک‌هایی هماهنگ شده‌اند.

92
23,068 تعداد بازدید
109 تعداد نظر
122 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید