پارت شصت و هشتم

زمان ارسال : ۱۲۷ روز پیش




حواسش کاملا به شیدانه بود که دختری توی سینه‌اش آمد و باعث شد عقب بکشد:
-آرومتر خانم. حواستون کجاست؟
دخترک عمیق نگاهش کرد و مانند یک لیلا که سرگشته‌ی مجنون است، گفت:
-خیلی وقته نگاهتون می‌کنم. دیدم تنها نشستید. می‌شه با من برقصید؟
زوم شد! شاید هم گنگ. به تنها چیزی که فکر نمی‌کرد. همیشه فکرش پیش شیدانه بود و بس. بهتش با دیدن لوندی او ریخت:
-آزاده هستم.
شیط

92
23,076 تعداد بازدید
109 تعداد نظر
122 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نسترن

    00

    خیلی قشنگه. ولی اگه رایگان بود قشنگ ترم میشد😊

    ۴ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    ممنونم از محبتتون. حق عضویت واقعا پایینه. ما دوست داریم همه بتونن استفاده کنن عزیزجان

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید