پارت شصت و ششم

زمان ارسال : ۱۳۰ روز پیش





-پدر و مادر و برادرم.
سپس سمت خانواده‌اش چرخید و با نشان دادن امیرطاها افزود:
-همسر استاد عزیزم هستن.
همگی اظهار خوشوقتی کردند و دست‌ها در هم گره شد. رها مانتو و شال شیدانه را همراه تابلوی اهدایی، دست مستخدم داد تا در جایگاه خود قرار دهد. اما سبد‌گل را برخلاف گل‌های دیگر به خود چسباند. سمت دیگر شیدانه ایستاد و بازوی او را مانند امیرطاها چسبید. انگار که معشوق

92
23,059 تعداد بازدید
109 تعداد نظر
122 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید