پارت شصت و ششم

زمان ارسال : ۱۸۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه





-پدر و مادر و برادرم.
سپس سمت خانواده‌اش چرخید و با نشان دادن امیرطاها افزود:
-همسر استاد عزیزم هستن.
همگی اظهار خوشوقتی کردند و دست‌ها در هم گره شد. رها مانتو و شال شیدانه را همراه تابلوی اهدایی، دست مستخدم داد تا در جایگاه خود قرار دهد. اما سبد‌گل را برخلاف گل‌های دیگر به خود چسباند. سمت دیگر شیدانه ایستاد و بازوی او را مانند امیرطاها چسبید. انگار که معشوق

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.