پارت شصت و هفتم

زمان ارسال : ۱۸۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه





"زود برمی‌گردم" ی کنار گوشش گفت و با دست کشیدن روی پای او، همراه رها شد. در حال نزدیک شدن به جایگاه، نگاهش روی موزیسین‌های جوانی که رها جمع کرده بود، چرخید. همگی هم‌سن و سال رها بودند و اکثرا گیتاری توی آغوششان بود. یک‌نفر هم پشت پیانو نشسته بود. پسر جوانی شاید کوچکتر از رها با ویلون میان گیتاریست‌ها ایستاده بود. با حرف‌های رها فهمید روی چه موزیک‌هایی هماهنگ شده‌اند.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.