پارت شصت و سوم

زمان ارسال : ۱۳۷ روز پیش





-الان اینجا چیکار دارم پس؟
نوبت او بود زُل شود توی نگاه شیدانه:
-به کسی غیر از من فکرم می‌کردی خودمو می‌کشتم شیدا. چه برسه بخوای بری باهاش.
حالات جدی امیرطاها وقتی عشقش آن‌طور توی چشم‌های می‌جوشید سمتش، حالش را خوب می‌کرد. انگشت میانی‌اش را پشت انگشت شستش گذاشت و سر شانه‌ی امیرطاها زد:
-حالا بعدا تصمیمم عوض شد واسه‌ات مرگ موش می‌خرم زجر نکشی.
پنج

92
23,011 تعداد بازدید
108 تعداد نظر
122 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید