پارت شصت و یکم

زمان ارسال : ۱۹۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه





از مغازه که بیرون آمدند، سمت پاساژی رفت و شیدانه را دنبال خود کشید. در حال نگاه کردن ویترین مغازه‌ها بودند که پسری صدایش کرد:
-شیدا. خودتی؟
سمت صدا برگشت. پسری بلندقد و استخوانی مقابلش ایستاده بود. کلاهِ روی سرش سایه‌ای روی صورتش داشت که شناختش را سخت کرده بود. چشم‌هایش را جمع کرد برای بهتر دیدن او. خودش بود! علی‌رضا. چقدر عوض شده بود با پسری که پنج سال قبل می‌شن

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.