بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت شصت
زمان ارسال : ۱۴۴ روز پیش
-بزارمت خونه برم به کلاسم برسم.
-نمیخواد. منو بزار ایستگاه مترو.
-گفتم میبرمت تا خونه.
-میخوام برم کوچه مروی.
-اونجا چیکار؟
-هیچی! میخوام یه دور بزنم. با رها قرار دارم.
-مگه نگفتی لباس دارم واسه مهمونیاشون؟
-میخوایم دور بزنم. رها ولخرجی میکنه و زر میزنه، مخ منم هوا میخوره.
مقابل ایستگاه مترو توقف کرد و نگاهش کرد:
-زیاد نزاری م
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.