شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت هفده :
آب دهنم رو قورت دادم خیسی مایع لزج داغی رو روی دستم احساس کردم همه ی انگشتام رو باز کردم و چاقو از روی دستم سر خورد و روی زمین افتاد.
نفس هام تبدیل به هین های ریز و درشت شده بودن به زور هیکلش رو از روی خودم هل دادم و روی تخت انداختم از روی ت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
افرا
01هیچوقت به من کلک نزن یوهو بالاخره حرف زد