پارت بیست و سوم :

سرسره‌ای که اتفاقا شیب بسیار تندی داشت بالاخره به اتمام رسید و مسافرینش را به مقصدشان رساند؛ آن هم چه رسیدنی! رسیدنی که با اوج شادی و پایکوبی دوستان شیمیدان همراه بود. مگس‌ها... موش‌ها... عنکبوت‌ها... استخوان‌های متحرک با آن لباس‌های عجیب و مضحکی که در بر داشتند همگی به رقص و شادمانی پرداختند به آن امید که این بار ولادیمیر واقعی خود را یافته باشند. ولادیمیر با آن همه ازدحام و هیاهو به و

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    این ولادیمیر چون خاطرات پدربزرگشو خونده خیلی سرخوشانه رفته طبقه زیرین دنبال هیجانه فکر کنم😅

    ۱۰ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    آره این یکی آرزوش بود بیاد🙈

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.