زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت صد و بیست و ششم :
مایک اخم ساختگیای تحویل شهاب داد.
نگین خندید:
- عجیب الغریبا! نمیدونم به چه علت ولی جدی خیلی از این بچه خوشم میاد.
شهاب:
- همین و بگو.
رخشا:
- آ آ... چرا؟ یه جوری رفتار نکنین حس کنم یه جادوگر بیرحمم.
- حق داری خب اینا همش تو جیب همن.
لبخندی بهش زدم:
- این انرژی مضاعفت و نگه دار واسه فردا رخشا؛ دلت واسه مهسا تنگ نشده بود؟
نفسی راحت کشید و با منحنی تازه جون
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۳۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مبینا
00این رمان عالیه دخترررر♥️🫂