پارت پنجاه :

پگاه شوخ طبعانه گفت:
_نمی خوام دیگه مزش اونجا بود.
نگاهی معنادار به او انداختم و قدم تند کردم که به سمت بیرون بروم ،هنوز چند قدم برنداشته بودم که با آرمان مواجه شدم او را از ثبت نام دانشگاه تا کنون ندیده بودم و از اینکه در این شرایط او را می دیدم معذب شده بودم و حرف پگاه همه چیز را خراب تر کرد:
_ حالا که از کلاس انداختمون بیرون چیکار کنیم ،پایه ای بریم یه کافه ای ،جایی بشینیم یه چی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.