پارت پنجاه و یکم :

همزمان دو جواب آمد، من گفتم :نه و پگاه گفت :بله ممنون.
دست پگاه را گرفتم و در حالیکه او را با خود به سمت بیرون می بردم ،دوباره تکرار کردم :
_ نه ممنونم.
و با قدم های بلند وارد حیاط شدیم.
حیاط دانشگاه مملو از برف بود و خلوت به نظر می رسید ،با آن که من جوری رفتار کرده بودم که پگاه خیلی به من نزدیک نشود، اما پگاه کاملا کنارم بود و ظاهرا قصد رفتن هم نداشت و اتفاقا خیلی هم به خودش اطمی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.