پاناسیا به قلم عاطفه امیرانی
پارت سی و هشتم
زمان ارسال : ۲۵۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 30 دقیقه
بیست و یک.بهشتِ میونِ بازوهات!
.
.
قدمهایشان را هماهنگ کردند . حالا شهر کاملاً از خواب بیدار شده بود و خورشید گرمایش را هدیه به آن روز سرد کرده بود.
مثل همه روزهای دیگر بعد از نماز صبح به کمپانی آمده بودند و دو ک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
دلیار
00چرا قلمت انقد خوبه عاطفه😅😘 راستی اون کتاب به ظاهر ترسناکه آسمان اسمش چیه که میترسه بقیه شوبخونه