کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت چهل و چهارم :
با لرزش گوشی توی دستم از خواب راحت و عمیقم بیدار شدم. اونقدر راحت خوابیده بودم که وقتی زنگ خوردن باعث بیداریم شد برخلاف همیشه بدخلق نشدم و خیلی آروم لای پلکامو باز کردم!
_این دیگه چه سیریشیه!
اولین چیزی که با باز کردن چشمام دیدم سر پیام روی شونه ام بود و جمله ای بهتر از این در وصف این لحظه پیدا نکردم!
پیامم جوری خوابیده بود که انگار تو بغل مادرشه! خیلی آروم شونه ام و از زیر سرش ب
مطالعهی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۳۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.