تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و شانزده :
وقت ناهار برگهی مرخصی را از هلن میگیرم و پر میکنم. برای یک روز مرخصی دیگر به ناچار پیش منصور امیری میروم. میدانم آمار مرخصیهای این چند وقتم بیشتر از دو روز و نصفی که در ماه مجاز است شده است. اما چارهی دیگری ندارم؛ فردا آخرین جلسهی دادگاه است و به هر قیمنی شده باید در دادگاه حاضر شوم. دیشب سمیر تا صبح برایم پیامک فرستاده و خواسته بود بیشتر فکر کنم. اصرار داَشت که هنوز دیر نشده
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۱۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🙏🏻
۴ ماه پیشفایزه
00خوبه
۴ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🙏🏻
۴ ماه پیشسیتا
00امیری دو چالش بعدی آوا هست
۱۰ ماه پیشدلنیا
00منصور دردسر نشه😑
۱۰ ماه پیشاسرا
10منصورنمیدونه که آواداره جدامیشه دردش چیه به زن شوهرداراینجوررفتارمی کنه
۱۰ ماه پیشAa
10منصور هم گلوش گیر کرده پیش آوا😉😁عالی بود سپاس👏👌🌸🌼
۱۰ ماه پیش
فایزه
00خوبه