تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و پانزده :
زندگیام را چوب حراج زدهام. مامان حق داشت کل دیروز را گریه کند. با دستهای خودم دارم همه چیز را از بین میبرم تا هیچ جایی برای برگشت نماند. یک سری از وسایل را میفروشم و باقی را برای سمیر به جا میگذارم؛ هرچند بعید میدانم سمیر هم دیگر میلی به استفاده از آنها داشته باشد. مرد همانجا چکی به تاریخ روز میکشد. رسید دریافت جهیزیهام را امضا میکنم و به سمیر میدهم. از خانه که بیرون میآ
دلنیا
10مثل همیشه عالی❤