پارت صد و پانزده :

زندگی‌ام را چوب حراج زده‌ام. مامان حق داشت کل دیروز را گریه کند. با دست‌های خودم دارم همه چیز را از بین می‌برم تا هیچ جایی برای برگشت نماند. یک سری از وسایل را می‌فروشم و باقی را برای سمیر به جا می‌گذارم؛ هرچند بعید می‌دانم سمیر هم دیگر میلی به استفاده از آنها داشته باشد. مرد همانجا چکی به تاریخ روز می‌کشد. رسید دریافت جهیزیه‌ام را امضا می‌کنم و به سمیر می‌دهم. از خانه که بیرون می‌آ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • دلنیا

    10

    مثل همیشه عالی❤

    ۱۰ ماه پیش
  • اسرا‌

    40

    عالیه ولی سمیرواقعاچه هافکرمی کنه

    ۱۰ ماه پیش
  • Aa

    30

    عالی بود ممنون👏💐عمرا آوا برگرده👌🌺

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.