پیانولا به قلم مرجان فریدی
پارت سی و چهارم :
مسیر پله هارا در پیش گرفتم.
حسن آقا درحال تعویض پرده های راهرو بود
روی چهارپایه ایستاده و داشت چوپ پرده را نصب میکرد
_مراقب پرده ها باش،پارچشون خیلی حساسه…
همان طور که به چوب پرده زل زده بودگفت
_چشم خانوم.
بینی ام را با دستمال کاغذی تمیز کردم
از دیشب که با موهای خیس خوابیده بودم، احساس سرما خوردگی و آب ریزش بینی داشتم
خواستم به سمت پله ها بچرخم که پاشنه کف
مطالعهی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۰۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Fatemee
00واقعا همتون بی لیاقتین باز خانواده کیهانی رو بگیم یه چیزی بابا و نیلای و چی بگم آخه چرا شما چرا آب شدن این بچه رو نمیبینید